میرزا فتاح شهیدی
? معامله با خدا
? میرزا فتّاح شهیدی صاحب حواشی بر مکاسب، مرد فاضل و بزرگی بود. نقل میکنند در مغازه یکی از دوستانش در تبریز نشسته بود، یک نفر وارد شد و شروع کرد به این بزرگوار تندی کردن و گفت: «آقا گردنت کلفت شده است.» ایشان مرد مهذّب و وارستهای بود، دست به گردنش گذاشت و به مغازهدار گفت: «راست میگوید، گردن ما کلفت شده است، دویست و پنجاه تومان به ایشان بدهید.» صاحب مغازه دویست و پنجاه تومان به آن مرد داد. یک دفعه آن مرد به گریه افتاد و گفت: «خدا میداند خانهام در رهن دویست و پنجاه تومان بود و می خواستند از دست من درآورند، من به این مبلغ الآن نیاز داشتم.»
? این کرامتها بیخود حاصل نمیشود، اول باید پا روی خودت بگذاری، با خدا معامله کنی. وقتی با خدا معامله کردی، دیگر نباید با این قضیه بازی کرد؛ یک روز هست، یک روز نیست. این قدر ما تعهداتی میکنیم و بعد یادمان میرود؛ ولی خدا اینها را یادش نمیرود، اینها را باید ملتزم بود.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
? حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری