نماز
نماز خربزه ای
? از قول یکی از سادات ایرانی نوشته بود که در سفری که مکه رفته بودم؛ یک روز صبح قبل از ورودم به مسجد الحرام یک خطری برایم پیش آمد که باید مرده بودم ولی محسوس بود که خداوند مرا در آن خطر نجات داد. بعد از آن قضیه آمدم وارد مسجد الحرام بشوم دیدم یک عربی خربزه چیده است، درشتها را یک طرف و کوچکترها را طرف دیگر چیده است و دارد می فروشد.
پرسیدم: قیمت آن چه قدر است؟ گفت: اینها این قیمت و آنها آن قیمت. با خودم گفتم الان که نمی توانم بخرم. بروم مسجدالحرام نماز بخوانم و در برگشتن می آیم و جدا می کنم و می خرم. رفتم نماز ایستادم، در تمام نماز در این فکر بودم که موقع برگشت چند تا خربزه بخرم؟ بزرگترها را بخرم یا کوچکترها را ؟ و … نمازم تمام شد، سلام دادم و دعا خواندم.
در موقع خروج از مسجد الحرام با یک آقائی برخورد کردم ؛ سلام کردند جواب دادم، گفتند: «آن خدائی که امروز قبل از ورود به مسجدالحرام تو را از مرگ حتمی نجات داد آیا سزاوار است که الان در مسجدالحرام برایش نماز خربزهای بخوانی؟!» بعد سرش را پائین انداخت و رفت. مدتی به فکر رفتم بعدا هر کاری کردم او را پیدا کنم دیگر نتوانستم.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈